نمیدانم چرا رفتی؟

بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 


نمی دانم چرا رفتی؟ 
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم ... 
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ... 
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم ... 
و تو در پاسخ " آبی ترین موج تمنای دلم "گفتی : 


دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی ! 


و من تنها برای دیدن زیبایی , آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم 
مهم این بود" آخرین حرفت "
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت 
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟ 
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم 
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی ! 
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ... 
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ... 
نمی دانم چرا ؟ 


ولی دوباره برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!!
 
 
 


[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:55 ] [ Amir ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه